مارشال وبلاگیست که فقط و فقط برای شادی و سرگرمی ساخته و اپ میشه.
همیشه شاد باشید تا دنیا به روتون بخنده.
مطمئن باشید غم و اندوه و نا امیدی هیچ دردی رو برای شما تسکین نمیده.پس بخند.
مارشال به معنای سردار و سپهدار می باشد.
biomarshal@mihanmail.ir
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
وقتی بعد از یک روز شلوغ براتون غذا درست کرد و با تمام خستگی کنارتون نشست بهش بگید:ممنون عزیزم ، خوب شده ، ولی کاش قبل از درست کردنش به مامانم زنگ میزدی و طرز تهیه این غذا رو ازش میپرسیدی …
وقتی در جمع فامیل خودتون هستید شکم بزرگ پدر زنتون رو سوژه خنده همه قرار بدهید.
از صبح کتونی پا کنید و تا شب هم از پاتون در نیارید تا جورابتون بوی گربه مرده بگیرد و بعد با همان جورابها برید توی رختخواب.
به صورتش نگاه کنید و باحالتی متاثر بگید:عزیزم چقدر پیر شدی..
وقتی تخمه میخورید پوستهای تخمه را هر جای بریزید غیر از بشقاب جلوی دستتون.
همیشه آب را با بطری سر بکشید.
وقتی زنتون حواسش کاملا به شماست وانمود کنید زنتون رو ندیدید و یواشکی به بچه هایتون بگید:دوست دارید براتون یک مامان خوشگل بیارم!!.
وقتی با تلفن صحبت میکنید به محض ورود همسرتون با دستپاچگی بگید :باشه ، من بعدا بهت زنگ میزنم ..و سریع گوشی رو قطع کنید..
همیشه از گیرایی چشمهای دختر خاله ترشیده اتون تعریف کنید..
خاطرات شیرین دوران مجردی خودتون رو با دوست دخترهای داشته و نداشته خودتون براش تعریف کنید..
وقتی با اون تو رستوران هستید با صدای بلند باد گلو بزنید..
او را با اسمهای مختلف مثل :سمیرا ،مریم ، پریسا، آتنا، شیوا… صدا کنید و بعد بگید ببخشید عزیزم این روزها حواسم زیاد جمع نیست .
این مطلب فقط جنبه سرگرمی و طنز دارد،لطفا این روشها را به کار نبرید و یا سعی کنید یک چادر مسافرتی خوب یا ماشین راحت بخرید که شبهای که قرار است بیرون از خونه بخوابید ، زیاد سختی نکشید..
تفاوت آموزگار: راندا، لطفا فرق بین به اندازه و به قدرکافی را شرح بده.
راندا: اگر مادرم به من شیرینی بدهد به اندازه میدهد، اما اگر خودم بردارم به قدر کافی برمیدارم!
دیکته آموزگار: رونالد، دیکتهات خیلی بهتر شده است. تا این جا فقط سه حرف را غلط نوشتهای.
رونالد: متشکرم آقا!
- خواهش میکنم. خوب حالا برویم سراغ لغت بعدی!
پدر جغرافیدان! پسر: من نمیدانستم هیمالیا کجاست و معلممان خیلی از دستم عصبانی شد.
پدر: خوب عزیزم دفعه دیگر محل هر چه را که یک جایی مخفی میکنی، به خاطر بسپار.
1 روز عدد 5 همه اعداد رو دعوت میکنه خونه ش؛واسه پارتی
به جز عدد 8!
0 1 2 3 4 5 6 7 ... 9
آخه اصلاً خوشش نمیومده ازش
وسط پارتی میبینه عدد 8 داره قر میده و میرقصه...
جلو میره و یکی میخوابونه بیخ گوشش و میگه:
حیوون اینجا چی میکنی؟ ... من که تو رو دعوت نکردم!
عدد 8 میزنه زیر گریه و میگه:
بخدا من عدد 0 هستم ... دستمال بستم کمرم واستون "حبیبی النور العینی" برقصم..!
زني درباره همسايه اش شايعه زيادي ساخت و شروع به پراكندن آن كرد. بعد از مدت كمي همه اطرافيان آن همسايه، از آن شايعه باخبر شدند. شخصي كه برايش شايعه ساخته بود به شدت از اين كار صدمه ديد و دچار مشكلات زيادي شد. بعدها وقتي كه زن متوجه شد شايعه ای كه ساخته همه دروغ بوده و وضعيت همسايه اش را ديد، از كار خود پشيمان شد. پیش مرد حكيمي رفت تا از او كمك بگيريد بلكه بتواند اين كار خود را جبران كند. حكيم به او گفت: «به بازار برو يك مرغ بخر آن را بكش و پرهايش را در مسير جاده اي نزديك محل زندگي خود دانه به دانه پخش كن» آن زن از اين راه حل متعجب شد ولي اين كار را كرد. فرداي آن روز حكيم به او گفت حالا برو آن پرها را براي من بياور. آن زن رفت ولي 4 تا پر بيشتر پيدا نكرد. مرد حكيم در جواب تعجب زن گفت: انداختن آن پرها ساده بود ولي جمع كردن آنها به همين سادگي نيست. آن شايعه اي كه ساختي به سادگي انجام شد ولي جبران كامل آن غيرممكن است. پس بهتر است از شايعه سازي دست برداري.
آقای مجری: این سشوار من کجاست!؟
بچه ها: سشوار!؟
آقای مجری: بابا سشوار...مگه نمیدونید سشوار چیه!؟ اون چیزی که باهاش سرمونو خشک میکنیم
کلاه قرمزی: حوله...
آقای مجری: حوله نه, اونی که باد میزنه...
پسرعمه: پنکه...
آقای مجری: پنکه نه, باد شدید میزنه
ببعی: کولر
آقای مجری: ای بابا! باد میزنه, داغه
کلاه قرمزی: اطو اطو
فامیل دور: اجاق اجاق...
آقای مجری: بابا سشوار نشنیدید تا حالا!؟
فامیل دور: یه راهنمایی میشه بکنید آقای مجری؟ تو جیب جا میشه!؟
آقای مجری: ببینید سشوار...اینیکه تو حموم بود من میزدم به سرم
بچه ها: شامپو شامپو
آقای مجری: شامپو نه
فامیل دور: شما ریف میزنید به سرتون!؟
آقای مجری: من اون سشوار و میخوام...اون سشوار کجاست!؟
فامیل دور: سشوار بعید میدونم تو خونه داشته باشیم, فوقش یه شوار که اونم اینجا نداریم.ما تو دور یه نفر و داشتیم که یه شوار داشت بعد اون شوارش فوت کرد یه شوار دیگه گرفت شد 2شوار...سشوار دیگه نشنیده بودیم
آقای مجری: چرا خودتونو میزنید به اون راه!؟سشوار همونی که میگیریم سرمونو باهاش خشک میکنیم
فامیل دور: بیگودی
با تشکر از دوست خوبم سحرخانوم لطفا به این وبلاگ هم سری بزنید.